۱ تیر ۰۳
۱: قرارم این بود فصلی پیشرفت رو در تقویمم ثبت کنم.
ما عصر تونستیم از خونه پدر دل بکنیم و تا خودمون رو به خونه رسوندیم کمی طول کشید. بعدش هم یه حمام درست و حسابی بچه ها رو میهمون کردم و کلی تر گل و ورگل شدن. اینچنین شد از برنامه نانوشته عقب افتادم.
۲: خونه پدری اونقدر لحظه به لحظه کار و برنامه و زندگی جریان داره که وقت نشد برنامه تابستونو بنویسم .و انشاا... فردا بعد از سرو سامان دادن خونه و زندگی ، و یه کار مهم بیرونی ، پارت اول برنامه رو مینویسم.
۳: از آدم هایی که برای کار و زندگی لنگ بقیه نمیمونن ؛ و خودشون یه ارتشن شدید خوشم میاد. باید یه ارتش تک نفره باشم .