روز نهم تابستون

صبح محیا رو بردم کلاس ؛ دیگه همونجا موندم تا کلاسش تموم بشه.

یه اتاق مخصوص مادران داره که همه مامانا جمع میشن و تا کلاس بچه ها تموم بشه به گفتگو و تبادل اطلاعات میپردازن. امیر علی هم یه ساعت رو زیر باد خنک کولر راحت خوابید. و رسیدیم خونه گریه و بهونه هاش شروع شد و تا الان که خوابیده ، از تو بغلم تکون نخورد ؛ و تو خود بخوان حدیث مفصل را.

 

فقط تونستم زبان بخونم .و روز شنبه ها رو اختصاص دادم به تمیزکاری آشپزخونه.امروز میخواستم یکی از کابینت ها رو تمیز کنم و رفع انباشتگی کنم که نشد. و فقط تونستم به صورت کلی تمیز کنم.

غذای امروزمون هم کشک بادمجون بود؛ با کشک و گردو و نعناع فراوان.

 

و اما چند واحد درس برای تابستون ارائه شد که تونستم بردارم و خوشحالم.

الان در خسته ترین و خواب آلو ترین لوکیشنم.

 

 

  • بـهـآر ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خــونه ی 🏡 دنج

اینجـا منطقـه ی امن من است ، جای آرامِ دنیـا

خونه ی دنج 🏡 و دوست داشتنی من
Designed By Erfan Powered by Bayan